پس از استراحتی رمانتیک زیر آسمان زیبای استراسبورگ، دوستم ایگاخ منو با زبانش بیدار کرد، و الکس ناهاری درست کرد که نزدیک بود انگشتان دست چپم را گاز بگیرم (چون چپدست هستم - روز جهانی چپدستان گرامی) پس از قدمزنی با الکس و ایگاخ روی سنگفرش های استراسبورگ، به این جای زیبا رسیدیم. انگار که آب این رودخانه از بهار بهشت در اینجا سرازیر شده، چه صدای زیبایی، در بالکن خانه ها پر از گلهای رنگی بود که دوست داشتم سالها اینجا بنشینم و به آنها خیره شوم. اما اینبار ایگاخ متاسفانه بسیار برای رفتن تلاش می کند.
بارگذاری دیدگاه ها